فسقلی ها
سلام به تک گل زندگیم عشق مامان
اومدم تا خاطرات روز انتقال شما فسقلی های نازم رو ببنوسیم
سه شنبه دوم مهر ماه صبح ساعت 7 من وبابایی و مامانی جون آماده شدیم تا بریم دنبال خوشگلای خودم که به لطف خدا بتونم طمع شیرین مادر شدن رو احساس کنم با رد شدن از حلقه یس که مامانی زحمت کشیده بود ووضو راهی سمت مرکز شدیم وبعد از انجام کارهای بستری و اتاق عمل و خوردن قرص و آمپول با مثانه پر من وچند نفر دیگه از بیماران رو به اتاق عمل راهنمایی کردن من که خیلی استرس داشتم اما هر وقت چشمم به قرآنی که تو دست داشتم دلم آروم میشد که زحمتشو عمه نرگس جونت کشید با کامپیوتر برات درست کرد
وقتی اسممو صدا زدن با هزار تا صلوات وارد اتاق عمل شدم و بعد سلام کردن خانم دکتر خیلی خوش اخلاق و با روحیه حال منو عوض کردن من از خانم دکتر پرسیدم تعداد جنین هام چند تاست خانم دکترم گفت خیالت راحت چهار تا جنین پر سلولی و باکیفیت داری و با ذکر بسم الله کارشو شروع کرد وگفت انشاالله به خواست خدا یک دو قلو ناز به دنیا بیاری و با استراحت کردن تو بخش چند ساعت درد کشیدن زنگ زدم به بابایی و خوش خبری رو دادم که فسقلی ها چندتا بودن ومنم نتونستم خودمو کنترل کنم همش گریه کردم
همش سوره واقعه رو خوندم دستمو رو شکمم گذاشتم ودعا کردم
تا اینکه ساعت یک من وهم اتاقی هامو مرخص کردنو با مراقبت های ویژه بابایی و مامانی جون به خونه رسیدیم الهی بگردم بابایی با استرس و آروم رانندگی میکرد تا مامان ونی نی عا اذیت نشن خیلی هم خوشحال بود که انشاالله خود خدا رو سفیدمون کنه و منم با خوردن سوپی که عزیزجون زحمت کشیده بودن درست کرده بودن رو نوش جون کردمو خوابیدم با شما نی نی های گلم تا خوب بچسبین به دل مامان